- هدفها وبازدارنده ها
امروز: یکشنبه 3 مرداد 1395
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی
دسته: علوم انسانی
بازدید: 6 بار
فرمت فایل: docx
حجم فایل: 24 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 1هدفها وبازدارنده ها
قیمت فایل فقط 2,500 تومان
فروشگاه فایل مجلات > فقه>شماره 21 و 22 سرمقاله: فقه، هدفها و بازدارندهها محمد حسن نجفى «هدف اساسى این است که ما چگونه مىخواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مساله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عمل پیدا کند....» (1) «ما باید بدون توجه به غرب حیلهگر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان، درصدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم والا مادامى که فقه در کتابها و سینه علما مستور بماند، ضررى متوجه جهانخواران نیست.» (2) امام خمینى، در واپسین روزهاى عمر با برکتخویش، آنچه را که در سالها مبارزه و تجربه عملى در راه تحقق بخشیدن به احکام اسلام اندوخته بود، در پیامى جامع، در اختیار روحانیان نهاد، تا همچون مشعلى فروزان روشنگر راه پرفراز و نشیب آنان، باشد. این پیام که بحق نام «منشور روحانیت» به خود گرفت، سراسر توجه دادن به مسؤولیتهاى خطیرى است که روحانیت پیش روى دارد و هشدار به بازدارندهها و دشواریهاست که آنان را در انجام این مسؤولیتها تهدید مىکند. دو فراز بالا، برگرفته از آن پیام روشنگر است که حوزههاى علمیه را به دو نکته اساسى متوجه مىسازد. 1. هدف اساسى حوزویان تلاش براى چگونه پیاده کردن اصول محکم فقه در فرد و جامعه و پاسخگویى به شبههها و پرسشها و گرهگشایى از دشواریهاى فقهى است. 2. هشدار به این که بازدارنده مهم بر سر راه انجام این مسؤولیت، استکبار و جهانخوارانند; چرا که عملى شدن فقه در جامعه راه را بر سلطهجویى و زیادهخواهى آنان مىبندد و مانع از سیطره آنان بر مسلمانان مىشود; از این روى، تمام ترس مستکبران از پیاده شدن فقه است. این هشدار امام، آن هم در منشور روحانیتبراى آن است که روحانیان را به ماهیت استکبارى تلاشهایى که بر سر راه پیاده شدن فقه انجام مىگیرد، متوجه سازد. شاید آن زمان که امام این هشدار را مىداد بانگ بیدارباش مىزد، طراحان تز «توهم توطئه» این را نیز توهمى مىدانستند که زخم خوردگان از استکبار به آن دچار شدهاند! ولى امروز که پس از ده سال زنگ خطر به صدا درآمده است، معلوم مىشود که این هشدار امام، همانند دهها هشدار و بیدار باش او، خبر از وقوع توطئه است نه توهم توطئه که در زیر به چند مورد اشاره مىکنیم، تا شاهدى باشد بر هشدارهاى بجاى امام: 1. خردهگیرى بر احکام فقهى: بىگمان، پرسش در هر علمى مایه رشد و بالندگى است و دانش فقه نیز، بخش زیادى از شکوفایى و بالندگى خویش را مرهون پرسشهایى مىداند که متوجه فقیهان شده است و یا فقیهان با پرسشهاى فرضى به پاسخ آن برخاستهاند. بنابراین، دانش فقه، نه تنها از پرسش رویگردان نیست که به استقبال مىرود، ولى سخن از ویژه بودن احکام و قانونهاى اسلام به عصر پیامبر(ص) و یا ناسازگار دانستن پارهاى از احکام جزایى اسلام با جامعه امروز، یا محدود کردن قلمرو فقه به روابط فردى و... اینها خردهگیرى بر فقه و احکام شریعت است و به کنار نهادن فقه از اداره جامعه. فرق استبین پرسشگرى و خردهگیرى. امام خمینى، با این که وقتى خود از موضع استاد بزرگ حوزه به تدریس فقه مى پردازد، از اینکه شاگردان همانند حضور در مجلس ترحیم، ساکتباشند و از پرسش و طرح اشکال خوددارى ورزند، ناراحت مىشود و یا روحانیان را به پاسخگویى به شبههها و پرسشهاى جوانان و دانشجویان بر مىانگیزد و آنان را به بردبارى و سعهصدر سفارش مىکند، (3) ولى آنگاه که احساس مىکند قصد خردهگیرى بر فقه و احکام شریعت است، بر آشفته مىشود و تا مرز تکفیر خردهگیران پیشمىرود. او به درستى فهمیده بود که اگر این شیوه برخورد با احکام فقهى، به هر انگیزهاى، باب شود، نتیجه آن، انزواى فقه و کنار گرفتن دین از صحنه اجتماع است و این همان چیزى است که بیگانگان به دنبال آنند و متاسفانه این روزها شاهد آنیم. 2. اختلاف قراءتها: هیچ علمى را سراغ نداریم که صاحب نظران آن در گزارهها و پرسمانهاى گوناگون آن، اختلاف نظر و ناسانى قراءت و برداشت نداشته باشند. دانشهاى اسلامى، بویژه فقه از این قاعده مستثنى نیست. از سویى این نیز روشن است که اظهار نظر در هر علمى، ویژه صاحبنظران در آن علم است. اظهار عقیده و نظر از کسى که شایستگى آن را ندارد، نه خردمندانه است و نه شنیده و پذیرفته مىشود. با این روشنى وقتى مىبینم در حوزه دانشهاى اسلامى بر طبل اختلاف قراءتها کوبیده مىشود، بدون آنکه از شایستگى و ویژگیهاى قراءتگر سخنى به میان آید، و در نتیجه به هر غیر کارشناسى حق داده مىشود تا نسبتبه مسائل اسلامى، اظهارنظر کند، آیا نتیجه این هرج و مرج علمى جز شکستن حریم فقه و احکام اسلامى و سست کردن باورها و پدیدآوردن بىاعتمادى در مردم نسبتبه قانونها و احکام اسلامى است؟ آیا این حرکت، منزوى کردن همان فقهى نیست که در باور امام: «تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.» (4) 3. هجوم گسترده به اندیشه ولایت مطلقه فقیه: چرا یک باره و از همه سو، به ولایت مطلقه فقیه، که رکن استوار نظام اسلامى و از اصول محورى قانون اساسى است، هجوم مىشود، با این که روشن است این اندیشه از آن امام است و مقصود امام هم از ولایت مطلقه، گنگ و نامفهوم نیست. ولى حتى کسانى به نام امام و تحت لواى روشنگرى اندیشه امام، به بهانه اختلاف قراءت و بهانههاى دیگر از این دست، به سست کردن پایههاى این اندیشه کمک مىکنند. وقتى امام، به روشنى در فقه استدلالى خود مىنویسد: «فتحصل مما مر ثبوت الولایة للفقهاء من قبل المعصومین فى جمیع ماثبت لهم الولایة فیه من جهة کونهم سلطانا على الامة.» (5) معنى اطلاق را همسانى در قلمرو اختیارهاى فقیه حاکم با پیامبر و امام مىداند و معتقد است: قلمرو اختیارى که پیامبر و امام معصوم(ع) براى اداره جامعه و رهبرى نظام اسلامى داشتند، فقیه جامع شرایط، که رهبرى جامعه را به عهده دارد، آن اختیارها را نیز دارد. و بر همین اساس، مىگوید: آنچه در قانون اساسى آمده استبخشى از اختیارات فقیه است نه همه آن. (6) بالاتر مىگوید: اختیارات فقیه در چهارچوب احکام فرعیه الهیه نیست و در صورت مصلحت، مىتواند از انجام فریضهاى جلوگیرى کند و بالاتر از این هم مسائلى است. (7) با این همه، تلاش گسترده در جهت محدود ساختن اختیارها و قلمرو کارى فقیه جز در راستاى از کار انداختن یکى از اهرمهاى مهم سازوارسازى فقه با نیازهاى زمان است، و در نتیجه ناکارآمد ساختن فقه در گرهگشاییهاى اجتماعى و نیازهاى جامعه . استاد مطهرى به هنگام شمارش عوامل سازوارسازى فقه و قانونها و آیینهاى شریعتبا نیازهاى زمان از اختیار و قلمروکارى حاکم به عنوان یکى از مهمترین عوامل یاد مىکند: «یکى از عواملى که کار انطباق اسلام با مقتضیات زمان و به عبارت بهتر با نیازمندیهاى زمان را آسان مىکند، اختیارات وسیعى است که خود اسلام به حاکم شرعى داده دلیلش خود کارهاى پیغمبر است. پیغمبر اکرم(ص) بسیارى از کارها را به حکم اختیاراتى که به او به عنوان صاحب مسلمین داده شده انجام مىداد....» (8) در جاى دیگر، گستره حوزه اختیارهاى حاکم شرعى را بیشتر مسائلى که به اداره جامعه مربوط مىشود، مىداند: «در اسلام یک سلسله اختیارات به پیغمبر داده شده، وحى به پیغمبر داده، نه این که در آنجا بالخصوص وحى نازل مىشود. در مسائل اداره جامعه اسلامى، غالبا چنین است. پیغمبر طبق اختیارات خودش عمل مىکند... این اختیارات از پیغمبر به امام منتقل مىشود و از امام به حاکم شرعى مسلمین....» (9) 4. روحانى مستقل و روحانى دولتى جداى از نقش اساسى روحانیت در پیروزى و استقرار نظام جمهورى اسلامى، ماهیت اسلامى نظام پیوند آن را با روحانیت، پرهیز ناپذیر کرده است. بر همین اساس، در قانون اساسى جایگاه این نهاد در پیکره نظام به صورت قانونى روشن شده است. حال در یک چنین نظامى وقتى شنیده شود: شمارى روحانیت را به مستقل و دولتى تقسیم مىکنند و از روحانیت دولتى به عنوان عنصرى منفى یاد مىشود، این در راستاى تحقق چه سیاستى است؟ آیا گستراندن و نشر این تفکر غلط، جز به جدایى روحانیت از نظام و بىتفاوت کردن آنان در برابر دشواریها و پیچیدگیهاى فکرى نظام خواهد انجامید؟ و سرانجام آنان را دوباره به گوشه حجرهها کشانده و فقه را از عرصه زندگى و عمل به گوشه ذهنها و درون کتابها محصور نخواهند ساخت؟ اینجاست که دقیق و ژرف بودن سخن امام و آیندهنگرى آن فرزانه بر ما روشن مىشود و درمىیابیم که درست پیشبینى کرده و بجا و بهنگام هشدار داده است. فراز آخر منشور روحانیت را به ارزش دادن کار براى نظام و انجام مسؤولیتهاى آن اختصاص داده و مىنویسد: «نکته آخرى که توجه به آن لازم است این که روحانیون و علما و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قایل شوند که در حوزه ننشستهاند، بلکه براى اجراى حکم خدا راحتى حوزهها را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شدهاند....» (10) از دیدگاه امام، نه تنها انجام کارهاى نظام، امرى مقدس و الهى است که شانه خالى کردن به بهانه درس و رسیدن به اجتهاد نیز، عذرى غیر موجه و در پیشگاه خداوند، بازخواستحتمى دارد. این کجا و آن اندیشهاى که از ترس انگ حمایت از دولت و دولتى شدن، از پشتیبانى زبانى هم از نظام مقدس اسلامى دریغ مىورزند! و اما چگونه عملى ساختن فقه در فرد و جامعه که از نگاه امام، هدف اساسى حوزه و روحانیتبه شمار آمده است نیز از جمله مسؤولیتهایى است که نیاز به برنامهریزى تلاش و بسیج همگانى دارد. نکته درخور دقت در کلام امام، توجه دادن به دستیابى راههاى عملى ساختن فقه است. بىتردید اصول محکم فقه، پاسخگوى نیازهاى فردى و اجتماعى است. تردیدى نیست که فقه و احکام اسلام، توان اداره جامعه امروز را به بهترین وجه دارد; ولى، تنها این باورها کافى نیست. مهم آن است که ما چگونه مىخواهیم از آن اصول محکم پاسخهاى مورد نیاز را به دست آوریم. اهرمهاى سازوارسازى فقه با نیازهاى زمان را بشناسیم و براساس آن فقه را سازوار با نیازها کنیم. نگرانى تمامى کسانى که بر جامع و همهسویه بودن و جاودانگى احکام اسلامى ایمان دارند و روى آن دقیق اندیشیدهاند، این بوده است که راههاى پاسخگویى را به دست آورند و ترازها و معیارهاى روشنى را فرا روى دینپژوهان قرار دهند. استاد مطهرى از جمله کسانى است که این دغدغه را داشته و در آثار گرانسنگ خویش اصول و معیارهایى را ارائه داده است. بىگمان، مهمترین امتیاز امام بر دیگر فقیهان، تلاش همهجانبه و پىگیر او در پیادهکردن فقه جامع اسلام است. امام با تشکیل حکومت اسلامى بر مبناى ولایت فقیه، فقه را از سینهها به صحنه آورد و فقیهان را از حجره مدارس به میدان سیاست و رویارویى با دشواریها و گرفتاریهاى فردى و اجتماعى کشاند. نزدیک به ده سال ورود فقه به صحنه اجتماع را آزمود، دشواریها و باز دارندهها را در عمل تجربه کرد. گاه وبىگاه، سفارشها و رهنمودهایى به دستاندرکاران و مجریان نیز، ارائه کرد. از این رو اگر از این زاویه به آثار ایشان نگریسته شود، نکتهها و آموزههاى بسیار مفید و سودمندى در جهت چگونه پیاده کردن فقه و سازوارسازى اصول محکم فقه بر نیازهاى جامعه امروزى به دستخواهد آمد که براى محققان و فقهپژوهان و همه کسانى که دغدغه پیاده شدن احکام اسلامى و پاسخگویى فقه به نیازهاى اجتماعى را دارند، گرانمایه خواهد بود. سفارشهایى که هم به روش فقاهت و استنباط مربوط مىشود و هم به مجتهد و شرایط اجتهادکننده و هم به پیشنیازهاى اجتهاد، موارد ذیل تنها چند نمونه است که حاصل نگاهى اجمالى به پارهاى از آثار است: 1. ناکافى بودن اجتهاد مصطلح: امام خمینى، در یک سو خود را پایبند به سبک اجتهاد فقهاى پیشین مىداند و روش تحقیق آن فقیهان را به حوزویان سفارش مىکند و اجتهاد جواهرى را مىستاید و از سویى بر ناکافى بودن اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه تاکید دارد.شاید دلیل ناکافى بودن این باشد که فقه درگذشته، به لحاظ کنار بودن از مسائل اجتماعى، بویژه حکومتى، بیشتر تلاش مجتهدان در روشنکردن وظیفههاى فردى، به کار گرفته شده و در این تلاش سترگ، دشواریها و گرفتاریها و نیازهاى اجتماعى و مسائل حکومتى، جایگاهى نداشته است. امروز که فقه عهدهدار اداره جامعه شده و باید پاسخگوى نیازهاى اجتماعى و حکومتى باشد، اجتهاد رایجحوزهها در عین استوارى روش، براى اداره جامعه کافى نیست، باید به عناصرى که در روشن کردن وظیفهها و تکلیفهاى اجتماعى و حکومتى اسلام، دخالت دارند و تاکنون توجهى به آنها نمىشده است، در کانون توجه قرار بگیرند; از این روى امام مىگوید: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمىتواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست.» (11) این درگیرشدن با دشواریها و گرفتاریها و پیچیدگیهاى اجتماعى است که روحانیت را متوجه مىسازد که آنچه تاکنون ارائه داده، نیمى از وظیفه است و نیمدیگر که مسائل حکومتى و اجتماعى است تلاش دیگر مىخواهد. 2. عوامل پویاسازى فقه: وقتى با دید و نگرش بالا، در سخنان امام درنگ کنیم، نکتههاى سودمندى در جهت رفع این کاستى خواهیم یافت، از جمله: الف. توجه به نقش زمان و مکان در اجتهاد: «اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.» (12) خطاب به شوراى محترم نگهبان مىگوید: «یکى از مسائل بسیار مهم در دنیاى پراشوب کنونى، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیرىهاست.» (13) ب . مصلحت نظام و جامعه: «مصلحت نظام از امور مهمهاى است که گاهى غفلت از آن، موجب شکست اسلام عزیز مىگردد....، مصلحت نظام و مردم از امور مهمهاى است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمانهاى دور و نزدیک زیر سؤال برد.» (14) «یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد، ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد... و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست. » (15) ج. حکومت: «حکومت که شبعهاى از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است....» (16) براى مجتهدى که مىخواهد به استنباط احکام حکومتى و اجتماعى اسلام بپردازد و فقه را پاسخگوى نیازهاى زمان سازد، شرایطى بر شرایط شناخته شده مىافزاید و مفهوم «جامعالشرایط» را گسترش مىدهد، از جمله: 1. زمانشناسى: «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد... آشنایى به روش بر خورد با حیلهها و تزویرهاى فرهنگ حکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى اطلاع از کیفیتبرخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناختسیاستها و حتى سیاسیون... از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.» (17) 2. نگاه حکومتى به فقه: «حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است.» (18) آنچه اشاره شد، سر فصلهایى است که هر کدام درخور بحثهاى تحقیقى و درازدامن و گسترده است و گشودن مباحثى این چنین، مىتواند ما را در چگونه پیاده کردن اصول محکم فقه در جامعه، که هدف اساسى عالمان دین از نگاه امام است، یارى رساند. پىنوشتها: 1. «صحیفه نور»، رهنمودهاى امام خمینى، ج98/21، وزارت ارشاد. 2. همان100/. 3. همان، ج243/20. 4. همان، 98/21. 5. «کتاب البیع»، ج488/2. 6. «صحیفه نور»، ج 2/133. 7. همان، ج170/20. 8. «اسلام و مقتضیات زمان»، شهید مرتضى مطهرى، ج63/2. 9. همان91/. 10. «صحیفه نور»، ج100/21. 11. همان. 12. همان98/. 13. همان61/. 14. همان، ج176/20. 15. همان، ج47/21. 16. همان، ج170/20. 17. همان، ج98/21. 18. همان.قیمت فایل فقط 2,500 تومان
برچسب ها : هدفها وبازدارنده ها , هدفها وبازدارنده ها