مقاله های اخلاقی ومعنوی امام خمینی
- مقاله های اخلاقی ومعنوی امام خمینی
امروز: پنجشنبه 13 آبان 1395
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی
دسته: علوم انسانی
بازدید: 23 بار
فرمت فایل: docx
حجم فایل: 25 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 11های اخلاقی ومعنوی امام خمینی
قیمت فایل فقط 3,000 تومان
››بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین‹‹ موضوع بحثی را که مطرح کرده ام, موضوع بسیار ارزنده و والایی است. در واقع, من خودم را خیلی کم تر از این می دانم که راجع به جهات اخلاقی حضرت امام (ره) مطالبی را عرض کنم. واقعیت امر این است که ایشان در مرحله بسیار بالایی بودند. من در این مطالبی که بیان می کنم, هیچ گونه اغراقی نمی کنم و شاید کمتر از آن چیزی که بوده, بیان کنم. البته حضرت امام (ره) در حوزه قم, یک سری بحث های اخلاقی داشتند که ظاهرا روزهای پنج شنبه و جمعه بوده که این بحث های اخلاقی برای عموم هم بوده و تنها به طلاب اختصاص نداشته که سن ما اقتضا نمی کرده است و بنده اصلا آن بحث ها را ندیدم و در آن ها حضور پیدا نکردم. ولی آنچه را که الان خدمت شما عرض می کنم, مسایلی است که در همان برخوردهایی که با ایشان داشتم که قسمتی از آن در ایام حضور در درس حضرت امام (ره) بوده و ادامه تدریس ایشان منتهی شد به مساله مقابله و مبارزه و معارضه روحانیت با رژیم طاغوتی که در این ایام هم آن جهات معنوی و روحی حضرت امام (ره) در سخنرانی هایی که علیه رژیم طاغوت داشتند بروز پیدا می کرد. آن مقداری که من دریافتم, حضرت امام (ره) شخصی بود که از نظر اعتقاد و توجه به خداوند تبارک و تعالی و به ائمه معصومین و پیامبر بزرگوار اسلام (ع) در حد مطلوبی بود. حضرت امام واقعا اعتقاد داشت که همه چیز در ید قدرت خداوند تبارک و تعالی است و همه عالم وابسته به اوست ; هرچه در عالم تحقق پیدا می کند به مشیت او است. ایشان در مورد توحید می فرمودند: همین عرفان شایسته نسبت به خداوند تبارک و تعالی بود که باعث شد ائمه معصومین (ع) به حد عصمت برسند و در حد عصمت باشند. می فرمودند: وقتی انسان نسبت به خدا عالم و عارف باشد و همان طور که هست, واقعا او را در همه جا حاضر ببیند و از این حضور خدا غفلت نداشته باشد. باتوجه به این که انجام دادن گناهان, در واقع مخالفت کردن با فرمان خدا است اگر کسی خدا را باور دارد و حضور او را احساس می کند و می بیند که خدایی وجود دارد و به آن کمالات عالیه ای که خداوند تعالی دارای آن کمالات است, توجه داشته باشد, دیگر گناهی مرتکب نمی شود ائمه معصومین و پیامبر بزرگوار (ع) در حد عالی از عرفان بودند و خدا را حاضر می دانستند و به دلیل همین حضور همیشگی خدا در نزد آن ها و غفلت نداشتن از این معنا, نمی توانستند مرتکب گناه شوند. اگر توجه کرده باشیم یکی از جملاتی که به عنوان کلمات قصار از ایشان نقل شده, همین عبارتی است که بسیاری از جاها نوشته شده: «عالم محضر خداست, در محضر خدا معصیت نکنید». در مورد ائمه معصومین (ع) این طور نیست که به صورت جبری و قهری مرتکب گناه نشوند, بلکه چون دارای چنین علمی هستند و همیشه به حاضربودن خداوند با عظمتی که دارد, توجه دارند; طبعا به گناه کشیده نمی شوند. حضرت امام (ره) نیز به این معنا توجه داشت, البته نه در حد عرفان و اعتقادی که معصومین به خداوند تعالی دارند, ولی در حدی که یک انسان غیرمعصوم می تواند نسبت به خداوند تعالی اعتقاد پیدا کند و نه در حدی که بالاتر از او نتوان کسی را تصور نمود; حضرت امام این گونه بود. من ایشان را این گونه یافتم که کاملا مراقب این جهات بود. یادم هست که قبل از فوت مرحوم آیت الله بروجردی ایشان به تب مالت مبتلا شده بودند شاید چند وقتی هم درس ایشان تعطیل شد. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی اوایل پاییز بود که یک روز صبح, درس می رفتیم, گفتند درس در مسجد اعظم برپاست و ما آمدیم مسجد اعظم و ایشان در آن زمان هنوز بیماری تب مالت را داشتند. روزی یکی از علاقمندان به ایشان که من ایشان را می شناسم و آدم بسیار متدین و خوبی است و هنوز در قید حیات می باشد; آدم بسیار شریفی است, صحبتی کرد و امام نسبت به ایشان تند شد. وقتی هم که عصبانی می شدند, این تب عود می کرد و شاید فردای آن روز نیز درس تعطیل شد. یکی از آقایان برای من گفت که من خدمت امام بودم, ایشان به من فرمود: برو و از آن آقای شیخ از جانب من عذرخواهی کن ! گفتم: ـچرا آقا ! گفت: آخر دیروز من عصبانی شدم و می ترسم حقی را از او تضییع کرده باشم. گفتم: آقا! ایشان به شما ارادت دارند و از علاقه مندان شما هستند. ایشان در پاسخ گفت: این جواب, برای قبر و قیامت من جواب نمی شود. همان آقای محترم خودش به من گفت رفتم پیش آن آقای بزرگوار که واقعا شیخ بزرگواری است و همه مطالب را به ایشان گفتم و او هم منقلب شد و گریه کرد و گفت که امام (ع) بیشتر از این ها به گردن ما حق دارد. ولی واقعیت این است که امام چنین شخصیتی داشت. اواخر سال تحصیلی که نزدیک به تعطیلی درس ها بود, معمولا ایشان یک بحث اخلاقی را مطرح می فرمودند و طلبه ها را به آنچه که باید بدان عمل کنند, توجه می دادند. من یادم هست که در بحث اخلاقی شان به طور مکرر از طلبه ها که در درس از ایشان سوال می کردند و یا اشکال می کردند, عذرخواهی می کردند. اصلا تعبیر ایشان این بود که شما به من دعا کنید; به این نفس خبیث من دعا کنید. من همیشه تصمیم می گیرم که عصبانی نشوم, ولی این نفس خبیث نمی گذارد. بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی (ره) در سال هزار و سیصد و چهل, دو هفته درس ها در قم تعطیل بود. امام (ره) روز اول درسشان یک بحث اخلاقی داشتند و طلبه ها را نصیحت می کردند و مخصوصا آن جا توجه می دادند که انسان باید به خدا توجه داشته باشد. شما متوجه باشید! نکند زبان شما از این جا دراز شود به سمت نجف و از کسی یا عالمی که آن جا هست, بدی بگویید. ممکن است که همین زبان در روز قیامت تجسم پیدا کند; یک زبان بلندی از این جا تا نجف که همه مردم از روی این زبان راه می روند. همان غیبتی که کردید, این گونه تجسم پیدا می کند. ایشان می گفتند: وقتی مرحوم آقای بروجردی به قم تشریف آوردند; تابستان همان سال اول بود که ایشان قصد تشرف به مشهد را داشتند. ما به ایشان عرضه داشتیم: آقا! خوب است مدتی در قم بمانید تا مرجعیت شما جا بیافتد ـ به تعبیر من ـ و بعدا به سوی مشهد حرکت کنید. مرحوم آقای بروجردی فرمودند: نه ; من امتحان کردم و مساله این طور است که اگر خداوند نخواهد کاری انجام شود, و انسان یک مقدماتی را پیش خودش فراهم کند; چه بسا آن کار احتیاج داشته باشد به این که هزار تا مقدمه انجام شود تا آن کار تحقق پیدا کند, وقتی خدا نخواهد, انسان ممکن است نهصد و نود و نه مقدمه را انجام بدهد, ولی یکی از آنها را فراموش کند و آن کار انجام نشود. لذا لزومی ندارد ما این جا بمانیم. پس به مشهد می رویم. و ایشان به مشهد رفتند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. حضرت امام به آقایان توصیه می کردند که این جهات را مد نظر داشته باشید و همیشه خدا را در نظر داشته باشید و به قیامت فکر کنید. حضرت امام (ره) توحید افعالی را قبول داشتند. ایشان به این مطلب که هرچه تحقق پیدا می کند, با خواست خداوند است, اعتقاد کامل داشتند و در عمل نیز همین طور بودند. خلاصه آن که معرفتی را که نسبت به خداوند تعالی برای انسان باید باشد, در حد عالی داشتند, حالا من نمی گویم در حد اعلی, اما در حد عالی برای حضرت امام (ره) بود. یکی از رفقای ما نقل می کرد وقتی امام را از ترکیه به نجف تبعید کردند, و مدتی بود که اشخاص هم می توانستند برای زیارت به عراق مشرف بشوند. علمایی که از ایران می رفتند و به خدمت ایشان می رسیدند, امام (ره) برای بازدید آنها نمی رفتند. ایشان می گفت: من رفتم خدمت حاج آقا مصطفی (ره) و به ایشان عرض کردم: این که آقا از این علما بازدید نمی کنند, خوب نیست. شما خدمتشان بگویید برای بازدید آنها تشریف ببرند. اگر نمی خواهند خودشان تشریف ببرند, به شما بگویند که به جای امام بروید. ایشان گفتند: نه خیر; هرچه به ایشان گفتیم, فایده ندارد. شما, خودت برو و به ایشان بگو. گفت: من رفتم خدمت آقا و به ایشان عرض کردم: آقا! این افرادی که می آیند, علما هستند و انتظار دارند. این کار خوب نیست, بد می شود اگر برای بازدید آنها نروید! ایشان فرمودند: بد می شود یعنی چه ! یعنی این ها وقتی به ایران برمی گردند, مردمی را که از من تقلید می کنند, از تقلید من برمی گردانند بهتر! من نمی دانم همین مقداری را که الان گرفتار شدم, می توانم روز قیامت جواب بدهم یا نه کم تر برای من مسئولیت دارد. خوب, در وجود ایشان, این توجه به خدا و قهرا بی اعتنایی به دنیا و مظاهر مادی آن, بود, کما این که بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی (ره) ما این طور شنیدیم که آقایان علما و مراجع در منزل مرحوم آقای بروجردی یا منزل مرحوم آیت الله گلپایگانی ; شاید منزل آقای گلپایگانی بود, بالاخره منزل یکی از این دو نفر, اجتماع کردند که برای وضعیت حوزه و شهریه ای که آقای بروجردی می دادند, فکری بکنند. خوب, حضرت امام هم آن جا دعوت شده بود. البته باید این مطلب را عرض کنم که در زمان مرحوم آقای بروجردی, پرجمعیت ترین درس قم, درس ایشان بود و بعد از آقای بروجردی, درس حضرت امام پرجمعیت ترین درس بود که در مسجد سلماسی برپا می شد, حتی یکی روز صبح سر درس, دو یا سه بار طلبه ها را بلند کردند که جا برای بقیه باز شود. در آن زمان درس به این پرجمعیتی نداشتیم ; اول درس آقای بروجردی و بعد درس ایشان. خصوصیت درس حضرت امام هم این بود که طلبه هایی که علاقمند به تحصیل و درس خوان بودند, در درس ایشان شرکت می کردند. بالاخره, بعد از فوت آقای بروجردی جمع شدند و گفتند: خوب, شهریه را چه کسی می دهد ! که آقای گلپایگانی یک مقداری از شهریه را قبول کردند و آقای شریعتمداری هم مقدار دیگری را قبول کردند و به حاج آقا روح الله ـ در آن زمان از حضرت امام با تعبیر حاج آقا روح الله یاد می کردند ـ گفتند شما ! ایشان گفتند: نه ; من نیستم. من همان خادم طلبه ها که بودم, هستم. واقعا هم همین طور بودند و اصلا به فکر این مسائل نبودند و از این مسایل به راحتی و سادگی می گذشتند. رحمت الله تعالی علیه. بعد از فوت مرحوم آقای حکیم که حضرت امام در آن زمان در نجف بسر می بردند, آقایان بزرگان و علمای قم, یک نامه ای را منتشر کردند که در این نامه, آن طور که در ذهن من هست, گواهی سیزده نفر از مدرسین معروف قم بود; گواهی به این که می توان از حضرت امام تقلید کرد. این سیزده نفر در آن نامه شهادت داده بودند. حالا با الفاظ گوناگون که بعضی تقلید را در ایشان منحصر کرده بودند و بعضی اصل تقلید از ایشان را جایز شمرده بودند. در همان ایام, بنده توفیق پیدا کردم و رفتم عراق که شاید سفر آخر من هم بود. در نجف خدمت امام رسیدم. مرحوم حاج آقا مصطفی هم نبود و بنابر گفته بعضی, ایشان به لبنان رفته بودند. من خدمت امام در اندرونی منزل ایشان رسیدم و گواهی سیزده نفر را که در قم منتشر شده بود, به طور کامل برای ایشان عرض کردم. ایشان از هویت آنها سوال فرمودند. من هم که خوب یادم بود, برای ایشان توضیح دادم و افرادی را که آن نامه را امضا کرده بودند, نام بردم. ایشان با اعتراض فرمودند: چرا این ها این کار را کردند ! من به ایشان عرض کردم: آقا! این ها دیدند که این نظام طاغوتی و شاه در مقابل اسلام ایستاده و نیاز است به این که یک عالمی که از کسی واهمه ای نداشته باشد و به وظیفه عمل کند در مقابل شاه بایستد و در بین علما کسی را بهتر از شما نیافتند. پس وظیفه خودشان دانستند که این نامه را بنویسند. وقتی این مطلب را عرض کردم, ایشان دیگر چیزی نگفت. این گفت وگوها باعث می شود مطالب جدیدی را به خاطر بیاورم. بعد از فوت آیت الله بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) یکی از رفقای ما که هم مباحثه بود و با هم در درس حضرت امام شرکت می کردیم, از طرف مرحوم آیت الله گلپایگانی به یکی از روستاهای اطراف قم جهت تبلیغ اعزام شده بود. به من گفت که یک آقایی ـ فکر می کنم, حاج اکبر نامی بود ـ مقلد حاج آقا روح الله است و گفته است من حاضرم برای ساخت مسجد پنج هزار تومان بدهم. پنج هزار تومان در آن زمان خیلی زیاد بود. شهریه یک طلبه خارج خوان, بالاتر از صد تومان نبود. به هر حال, ایشان گفته بود من حاضرم برای ساختن مسجد پنج هزار تومان بدهم, البته به این شرط که حاج آقا روح الله کلنگ ساخت مسجد را بزند. ایشان گفت: آمدم قم و رفتم خدمت داماد حضرت امام, حاج آقا شهاب اشراقی و قضیه را برای ایشان تعریف کردم و گفتم شما خدمت امام عرض کنید, شاید تشریف بیاورند. گفت: من حریف امام نمی شوم. ایشان اصلا برای این حرف ها حساب باز نمی کند, مگر این که طوری خدمتشان عرض شود که احساس مسئولیت و ادای وظیفه کنند و تشریف بیاورند. گفتم: اتفاقا همین طور هم هست, آن جا مردم مسجدی ندارند و آن منطقه به یک مسجد نیاز دارد و کمک این آقا هم متوقف بر این است که خود امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند. گفت: پس خودت برو و به امام بگو! این دوست ما نزد حضرت امام (ره) رفت و به ایشان عرض کرد و امام نیز قبول فرمودند. آدمی که اصلا برای هیچ چیزی حساب باز نمی کند, گفت: می آیم. به من هم گفت: بیا! گفتم: باشد, من هم می آیم. دو تا ماشین که ظاهرا جیپ بود, آماده شد و همراه حضرت امام رفتیم آنجا. عصر بود. اول رفتیم منزل آقای ارباب و از ما پذیرایی کردند. حضرت امام وضو گرفتند و راه افتادیم به طرف آن محلی که مسجد بود. بین خانه ارباب و آن محل فاصله داشت, مثل این که دو محل بود. بالاخره رفتیم آن جا. مسجد کوچکی داشتند, در مسجد نشستیم. خدا رحمت کند حاج آقا سعید اشراقی را, شاید حاج آقا شهاب هم بود, الان یادم نیست. بعضی افرادی که الان در ذهنم هست ; حاج آقای حسینی بودند, حاج آقا سعید بود, آقای حجت که در دفتر امام بودند, تشریف داشتند و چند نفر دیگر هم بودند. آن جا, حاج آقا سعید منبر رفتند و بنا شد بعد از این که منبر تمام شد, امام بروند و کلنگ ساختمان مسجد را بزنند. امام بالای مسجد بودند و من کنار درب مسجد بودم و پسر ارباب هم کنار من یا نزدیک من نشسته بود. منبر که تمام شد, امام وقتی به ما رسید, راهش را کج کرد و چیزی به پسر ارباب گفت. بعد هم رفتند و کلنگ ساختمان مسجد را زدند. نماز مغرب را آمدیم منزل ارباب خواندیم. در منزل به آن پسر گفتم: آقا به تو چه گفت گفت: آقا به من فرمود اگر این انگشتر شما طلا است, آن را از دستت بیرون بیاور. امام این طور آدمی بود. با این حال, در ایام مبارزات, وظیفه خودش را تشخیص داد. شاید در بعضی از صحبت هایشان بود که می فرمودند اگر ما هزاران کشته بدهیم, ارزش آن را دارد که این نظام طاغوتی چند روزی آن اهداف شومش را تاخیر بیاندازد, پس به میدان آمد و ایستاد. خداوند هم ایشان را کمک فرمود و انقلاب پیروز شد. بعد از انقلاب هم آن مدتی که بنده از نزدیک خدمت ایشان می رسیدم و عرض ادب می کردم و اگر سوالی داشتیم, از ایشان می پرسیدم, همان جنبه های معنوی و الهی امام را که قبلا به آنها متصف بودند, در ایشان مشاهده می کردم. یک قضیه ای یادم آمد که برای شما تعریف می کنم. یکی از خان های چهل, پنجاه سال پیش را در یکی از شهرستان ها به اعدام و مصادره اموال محکوم کرده بودند. این اتفاق در زمانی افتاد که دادگاه عالی انقلاب در قم تشکیل شده بود. دادگاه عالی انقلاب دو شعبه داشت, مسئول یک شعبه مرحوم آیت الله ربانی املشی بود و مسئول شعبه دیگر من بودم. پرونده های مصادره اموال و اعدام می آمد و ما بررسی می کردیم. این پرونده, پرونده بزرگی بود, شاید بیشتر از هزار صفحه داشت. آن را مطالعه کردیم و با هم بحث کردیم و به این نتیجه رسیدیم که نه حکم اعدام درست است و نه حکم مصادره اموال. بنابراین, آن را رد کردیم و برگرداندیم. وقتی پرونده برگشت, عده ای از مردم که به هر دلیلی با این فرد میانه خوبی نداشتند, امام جمعه آن منطقه را ـ آن طوری که ما شنیدیم ـ راه انداختند و ایشان هم آمدند خدمت حضرت امام (ره) رسیدند و اعتراض کردند که فلانی فئودال است, شاه دوست, شاه پرست و نمی دانم چه و چه و چه است. این ها هم حکم اعدامش را و هم حکم مصادره اموالش را برگرداندند و این کار درست نیست. به دنبال این قضیه, برای ما نقل کردند که امام فرموده اند: دیگر نمی خواهیم این آقایان به این پرونده ها رسیدگی کنند. بنابراین, ما هم دست از کار کشیدیم. مرحوم آقای ربانی گفت: ما که از روی هوس کار نمی کنیم, ما به عنوان وظیفه شرعی این کار را انجام می دهیم, وقتی خود آقا می فرمایند نمی خواهیم, ما هم انجام نمی دهیم. مرحوم آقای قدوسی به ما گفت: این طور که نمی شود. برویم تهران خدمت امام برسیم و با ایشان صحبت کنیم. یک روز رفتیم آن جا, شاید روز سیزدهم رجب بود که خیلی شلوغ بود و ما نتوانستیم خدمت امام برسیم. بنا شد تا فردا بمانیم. آقای قدوسی روز اول بودند, ولی روز دوم نیامدند, ـ آن طوری که در ذهنم هست ـ. روز دوم من و آقای ربانی رفتیم خدمت امام و به ایشان عرض کردیم: آقا! این طور به ما گفتند که پرونده این جور شد و... البته شک دارم که خصوصیات موضوع را گفتیم یا خیر ـ و جناب عالی فرمودید نه لزومی ندارد این ها رسیدگی کنند. ایشان فرمودند: نه من این حرف را نگفتم. من شما را تعیین کردم برای این که به شما اطمینان دارم که در پرونده ها دقت می کنید و آنچه که حکم شرع است اجرا می کنید. شما حتما به کار خودتان ادامه دهید. ما هم با خیال راحت آمدیم و به کارمان ادامه دادیم. امام (ره) این گونه بودند. در بسیاری از قوانینی که در دادگاه ها و دادگستری به آنها عمل می شد, مخصوصا قوانینی که از زمان شاه و از زمان طاغوت باقی مانده بود, الاذن هم خیلی است ; خلاف شرع بود. من یادم هست که یک دفعه رفتم خدمت امام (ره) و به ایشان عرض کردم آقا! در این قوانین, خلاف شرع زیاد است, شما بفرمایید که فکری برای آنها بشود. ایشان رفتند و خیلی قاطع صحبت کردند مبنی بر این که هر قانونی که خلاف شرع باشد و از زمان شاه باقی مانده باشد, عمل کردن به آن جایز نیست و هر کس به آن عمل بکند باید مواخذه شود. امام این بود و آنچه که باعث شد امامی که برای چیزی از مظاهر دنیا حساب باز نمی کرد, مردانه به میدان بیاید و در مقابل طاغوت بایستد و بعد از پیروزی انقلاب هم, در آن ده یازده سالی که بعد از انقلاب زنده بودند, انقلاب را رهبری کند, همین مساله اعتقادات و عرفانی است که ایشان نسبت به خدا داشت. یک زمانی ایشان ـ خدا رحمتشان کند ـ مساله غیبت را بحث می کردند. در یک جایی از بحث, می خواستند که غیبت را توسعه بدهند تا از آنچه که آقایان غیبت را معنا کرده اند, مصادیق بیشتری را شامل بشود که آقای سبحانی گفتند: آقا شما خودتان از نظر اخلاقی به این جنبه های اخلاقی و احتیاطی مقید هستید و می خواهید دیگران هم در همان مسیر حرکت کنند. ایشان فرمودند: این چه حرفی است که می زنید ! اگر من چیزی را از ادله استفاده نکنم و آن را بگویم, خلاف شرع و خلاف اخلاق اسلامی است. خدا رحمتشان کند. حضرت امام واقعا انسان شایسته ای بود. رضوان الله تعالی علیه. حضرت امام خمینی نسبت به خداوند متعال, معرفتی در حد عالی داشتند. حضرت امام خمینی به همه جنبه های معنوی و الهی منصف بودند. منابع الکترونیکی : http://www.goonagoon.org/SubjectForPrint.aspx?key=1075 http://dari.irib.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=2466&Itemid=95 www.magiran.com/npview.asp?ID=1210220 www.tebyan.net www.hawzah.net/hawzah/.../MagArt.aspx?...3475... www.parsine.com/fa/pages/?cid=13096
قیمت فایل فقط 3,000 تومان
برچسب ها : مقاله های اخلاقی ومعنوی امام خمینی , های اخلاقی ومعنوی امام خمینی