دانلود تمدن درجهان وحشت
- دانلود تمدن درجهان وحشت
امروز: شنبه 15 آبان 1395
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی
دسته: علوم انسانی
بازدید: 13 بار
فرمت فایل: zip
حجم فایل: 27 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 1تمدن درجهان وحشت
قیمت فایل فقط 2,500 تومان
فروشگاه فایل HYPERLINK "http://www.hawzah.net/Per/Magazine/index.htm" \t "_top" مجلات >پگاه حوزه>شماره 95 نگاهى به نظرات انتقادى متفکران غرب علیه غرب اسارت تمدن در جهان وحشت دکتر احمد بخشایش اردستانى - بهروز رشیدى ظهور عصر تحصلى جدید در دوره معاصر، اصول و آرمانهاى مکاتب و مرامهاى قرون جدید، استقرار یافته است . قرون معاصر بستر پیدایى پست مدرنیسم است . عمده پیامدهاى مکاتب فلسفى و مرامهاى سیاسى در این دوره به شرح زیر است: 1 . نفى متافیزیک . 2 . فرو ریختن نهادهاى مسلط سنتى سیاسى (سلطنت)، مذهبى (کلیسا) و اجتماعى (اشرافیت) . 3 . شیوع نقادى، تشکیک و تردید در ساختارهاى انسان . 4 . خلع ید از دین در شئون حیات بشر . 5 . رشد و سلطه صنعت و اسارت انسان در چنگال ماشینیسم . 6 . از خود بیگانگى و بى هویتشدن انسان . 7 . مصرفزدگى مفرط . 8 . تغییر مرام علم از «کشف حقیقت» به «کسب قدرت» و تامین نیازهاى نفسانى بشر . 9 . کمیتگرایى و آمارگرایى صرف . 10 . خلاء معنوى و رنج پوچ پندارى . 11 . بحران اخلاق و ارزشها علمگرایى ( (Scientisme از قرن نوزدهم رواج یافت و جامعه شناسان چون «آگوست کنت» و «دورکهایم» در حوزه علوم اجتماعى از آن پیروى کردند . دورکهایم در زمان خود براى مبارزه با نگاه ابهامآمیز متافیزیکى مىگفت: امور اجتماعى را باید مانند یک شىء در نظر گرفت و در این باره پافشارى کرد، تا بتواند راه دید علمى را در امور اجتماعى هموار کند . ادامه این راه را به آنجا کشید که شىء پنداشتن امور اجتماعى، مانند هر راه و روش افراطى، موجب انحراف و مانع دیدن ابعاد دیگر امور اجتماعى شد . از دیگر تحولات فکرى قرون معاصر در جهان غرب، مساله راسیونالیزم است; یعنى مذهب اصالت عقل و یا عقل گرایى و آنچه به حساب عقل مىآید . این تحول در واقع ادامه راه دکارت و مذهب اصالت عقل است که عقل و خرد را مبناى هر گونه علم و معرفتى مىپندارد و در نتیجه به قابلیتهاى دیگر انسانى بىتوجه است و آنچه را که عقل درک مىکند، یعنى با ملاک بدیهیات عقلى سنجیده مىشود، اصیل و معتبر مىانگارد . همین نحوه تفکر موجب جدایى تن و جان شده است; یعنى بىتوجهى به غرایز و عواطف و به عوالم درونى انسان . غافل از این که همه عالم انسانى را نمىتوان به ملاک عقل شناخت . با آنکه روانکاوى اهمیت ضمیر ناخودآگاه، یعنى دنیاى پشت پرده ذهنى را به علوم انسانى شناساند و افق تازهاى گشود و اهمیت انگیزهها و رفتار غیر عقلى را نشان داد، معالوصف قالبهاى فکرى و مقولات ذهنى ناسیونالیسم و منطق عقلى که حاکم و ناظر بر تجربه خاص مغرب زمین در دویستسال اخیر است، با داعیه جهانى و کلى بودن خود، همچنان بر علوم انسانى چیره است و مبناى کار این علوم هم چنان استنباطات عقلى است . در صورتى که واقعیات زندگى فردى و جمعى بشر، پیچیدهتر از آن است که به این آسانى بتوان به آن پىبرد . از اشکالات و انحرافات دیگرى که در علوم اجتماعى رخ داد، تکیه بیش از حد به جنبه اونیورسالیزم (Universalisme) ، یعنى عمومى و جهانى پنداشتن همه چیز و همه امور بود که تا اندازهاى باید آن را ناشى از همان علم گرایى و عقل گرایى دانست . تحولات ذکر شده و تایید و تکیه بیش از حد بر علمگرایى و عقل، موجب تسلط فرهنگ و تمدن حسى و مادى بر جامعه غرب شد و در این میان معنویات، اخلاق، متافیزیک، و به ویژه خود انسان به دست فراموشى سپرده شده و ابعاد روحى و عاطفى انسان، به کلى نادیده گرفته شد و بدین سان انسان اسیر دست مصنوعات خود گردید و در زندان ماشینیسم به اسارت درآمد، و بدین سان تمدن غربى با تکیه بر افزایش تولیدات اقتصادى و سر و سامان دادن به زندگى ظاهرى، و ارضاى نیازهاى مادى افراد، به خواستهاى عاطفى و درونى بشر بىاعتنایى نمود . در دنیاى کنونى، ماشین توانسته است منطق خود را بر انسان تحمیل کند . قدرت ابزار تکنیک از حد نظارت انسان تجاوز کرده و اختیار و آزادى انسان محدود شده است . تکنیک و ماشین که تا میانه راه تمدن صنعتى در خدمت آدمى و رفاه و آسایش او بود، اینک به مرحلهاى رسیده است که آدمى را به خدمت در آورده است . «اریک فروم» (1) روانشناس و متفکر اجتماعى امریکا مىگوید: ما در مغرب زمین، به ویژه امریکا، دچار نوعى «بحران هویت» شدهایم، چون در جامعه صنعتى، در حقیقت افراد به شىء تبدیل شدهاند و شىء و هم فاقد «هویت» است . به عقیده وى، عالم انسانى حاوى دو مقوله است; یکى مقوله مربوط به «خودحقیقى» یا «خود معنوى» ، و دیگرى مربوط به «من نفسانى» . هویت انسان به «خود حقیقى» تعلق دارد و این «خود» که جوهر «هستى» انسان است، به «بودن» ارتباط دارد، در حالى که «من نفسانى» به «داشتن» ; به زبان دیگر، برداشت انسان از جهان و پیدا کردن خود در پهنه هستى و آگاهى به آن در ارتباط بادیگران است . احساس لذت واقعى و مداوم و ابلاغ خلاقیت معنوى (فرهنگ) به «خودواقعى» مربوط است، در حالى که احساس مالکیت و میل به آن و برخوردارى از آن در مقوله دوم جاى دارد . به عقیده فروم، تمدن غرب در مسیرى قرار گرفته است که عشق و علاقه به مادیات، یعنى آنچه بىروح است، رواج یافته است، در نتیجه نسبتبه حیات انسان و آثار آن نوعى بىاعتنایى و بىعلاقگى پیدا شده است . (2) از این رو در مغرب زمین یقینیات مبتنى بر تکنولوژى، با همان استحکام و قوت یقینیات مذهبى در قرون وسطى، بر همه اذهان مسلط شده است . تمدن امروز از لحاظ نیروى مادى به پیروزىهاى غیرمنتظره رسیده، ولى از نظر نیروى روحى شکستسختى خورده و به پستىهایى که کمتر انتظار مىرفت، گراییده است . تمدن امروز پرسیده است که چگونه زندگى مىکنیم و چگونه مىتوان زندگى را بهبود بخشید، ولى نپرسیده است که براى چه زندگى مىکنیم و براى چه باید زندگى کنیم و هدف زندگى چیست؟ گرچه «ماکیاول» براى رسیدن به هدفهاى سیاسى، به کار بردن هر گونه وسیله را مجاز مىداند، ولى فراموش نکنیم که «شللى» شاعر گفته است، بزرگترین خیانتى که در قرون اخیر رخ داد، انفصال سیاست از اخلاق بود . (3) بحران امروزى غرب را باید نوعى بحران روحى، معنوى و اجتماعى دانست; به عبارت دیگر نوعى بحران تمدن نامید . «ویل دورانت» مورخ و نویسنده بزرگ امریکایى، در کتاب لذات فلسفه خود، سالها پیش، انحطاط تمدن غرب را به نحوى بارز نشان داد . وى مىگوید: «امروز فرهنگ ما سطحى و خطرناک است، زیرا از لحاظ ماشینى توانگر و از نظر غایات و مقاصد فقیر هستیم . آن تعادل ذهنى که روزى از ایمان دینى بر مىخاست، از میان رفته است» . (4) غرب با خودباختگى، در مقابل ماشین زانو زد و در این میان همه ارزشهاى شناخته شده انسانى را از دست داد . این است که مىبینم پیشرفت تکنولوژى و صنعتبدون توجه به جنبههاى مادى و معنوى، غرب و شرق را به مصیبتهاى بزرگ مبتلا ساخته است و اینها همه نتیجه تسلط ماشینیزم بر روح و جان انسان غربى و پوسیدگى نهادهاى اخلاقى در غرب است . حقیقتى که متاسفانه نه تنها سر رشته داران امور، بلکه بسیارى از درس خواندگان ما نیز در این روزگار کمتر از آن آگاه هستند . این است که تمدن امروزى تمدنى بیمار است . متفکران نیک اندیش و انسان دوست جهان امروز، چه شرقى و چه غربى، براى آنکه از وخامت این امر بکاهند و این بیمارى را درمان کنند، پیوسته به ریشهها و علل این بیمارى اشاره مىکنند و عوارض آن را که این روزها در زندگى همه ملتها به شکل بحرانهاى گوناگون بروز کرده است، با صراحت و گاهى با جسارت شایان تحسین، به همه نشان مىدهند . بیمارى تمدن غرب یک بیمارى مزمن است و با انقلاب صنعتى آغاز شده است و دو بحران بزرگ را به صورت دو جنگ جهانى اول و دوم پشتسر نهاده است . «ویلیام مک دوگال» (5) نویسنده و محقق معروف انگلیسى و استاد روانشناسى در بزرگترین دانشگاههاى انگلستان و امریکا، در کتاب خود «پریشان جهان و مسئولیت علم» ، تصویر وحشتانگیزى از چهره و حالت کنونى جهان ترسیم کرده و تیرگىها و پریشانىهایى را که در حال و روز گیتى مىبینیم و نزدیک است که تمدن را یکسره واژگون سازد، ناشى از طغیان و تجاوز علوم طبیعى به همه سرچشمههاى زندگى عمومى و صور مختلف فعالیتهاى بشرى مىداند . (6) مظاهر نقص و خلل اجتماعى در تمدن کنونى، به عقیده «ویلیام مک دوگال» و سایر نویسندگان و محققانى که در علل پریشانى جهان امروز بحث کردهاند، نتایج مستقیم پیشرفت در زمینههاى علمى و بالا گرفتن کار ماشین و افزارهاى فنى است . جالب است که خوش بینى نسبتبه آبادانى جهان و سرنوشت انسان بر اثر پیشرفت علوم طبیعى و انقلاب صنعتى در قرن هیجدهم، بیش از یک قرن به طول نینجامید و از آغاز قرن بیستم، زمزمههایى نه تنها درباره انحطاط تمدن غرب، بلکه درباره زوال بشریت آغاز شد . «اسوالد اسپنگر» پیش از آنکه نخستین جنگ قرن بیستم (1918 - 1914) شعله ور شود، «انحطاط غرب» را نوشت و پریشانها و نابسامانىهایى را که امروز در اروپا و امریکا مىبینیم، پیامبرانه پیشبینى کرد . چنانکه سالها بعد «ویل دورانت» در کتاب خود «لذات فلسفى» از او با نام «کسندرا» زن پیشگوى افسانهاى یونان یاد مىکند . «ویل دورانت» که هم مورخ است و هم فیلسوف، به این نتیجه رسید که تمدن امروز یک تمدن مادى خودکام و فاسد است که پرهیزکارى را به بدکارى، اعتدال و مجاهدت نفس را به زیاده روى، و «اپیکوریسم» و لذت جویى را از هر راه به هر وسیله مبدل ساخته است و پیش و بیش از آنکه به روان بپردازد، به تن پرداخته، آرمانها و فضیلتهاى آدمى را انکار کرده، و حتى به معتقدات دینى نیز تجاوز نموده و کوشیده است که گرامىترین باورهاى ما را از ما برباید . (7) سال هاست که نویسندگان آگاه و اندیشمندان غرب، از روزگار «تولستوى» تا «هربرت مارکوزه» و روشنفکران با ایمان همان دیار، مانند «برگسون» و «الکسیس کارل» ، پیوسته این ندا را برآورده و این هشدار را سر دادهاند که غرب و تمدن غرب، در این راهى که پیش گرفته است، به سوى نیستى مىرود . حتى دانشمندان علوم طبیعى غرب، فیزیکدانان و شیمى دانان و ریاضى دانان اروپایى و امریکایى، از تمدن بىبند و بار تولید و مصرف هر چه بیشتر، از تکنوکراسى کور و کر، از به کار گرفتن نتایج تحقیقات و پى آمدهاى پژوهشهاى خود، در استفاده بى حد و حصر و بى توقف و بى حساب از منابع کره ارض و آلودن محیط زیست و مسابقه تسلیحاتى با سلاحهاى وحشتناک و جهان بر انداز، ناراحت و ناراضى و ناخشنود هستند و کتابهایى در این زمینه نوشتهاند و شمار آنها روز به روز بیشتر مىشود . اوضاع آشفته و در هم ریخته سیاسى جهان معاصر، روابط مبهم و پیچیده بینالمللى زمان حاضر که قسمت مهم آن معلول ترقیات صنعتى و کشف و استخراج نیروى عظیم و مخفى هسته اتم و عدم هماهنگى میان ترقیات علمى و صنعتى با ترقیات روحى انسان است، عموم فلاسفه و متفکرین و اشخاص روشنفکر را در چند سال اخیر بر آن داشته است که درباره سرنوشت تمدن فعلى عالم بشرى که به شدت در تحت نفوذ عالمگیر تمدن و فرهنگ باخترى در آمده است، بیاندیشند و درباره عاقبت انسان قرن بیستم، با ظهور سلاحهاى اتمى به فکر فرو روند . «هویزینگا» ، مورخ هلندى بحثى بنام بیمارى ابتلاى روحى عصر ما پیش آورد; عنوان کتاب مهم وى «در سایه فردا» است . طبق نظر هویزنیگا یکى از نشانههاى عصر ما ظهور یک احساس بحران پیشبینى نشده است . وى با غور در معلومات وسیع خود در تاریخ، معلوم کرده است که در هیچ دورهاى از ادوار، حس حیات در زمان بحران تا این درجه قوى و کلى نبوده است . امروز این احساس هم عمق پیدا کرده و هم بسط یافته است . (8) «آلبرت شواتیزر» (9) ، پزشک و فیلسوف غربى، از دیدگاه اخلاقى و معنوى به تمدن غرب مىنگرد و این تمدن را از این جنبههاى عارى و تهى مىبیند . دیدگاه صریح و برداشتها و انتقادهاى بىپرده او را در کتابى از او با عنوان فلسفه تمدن ترجمه شده است، مىتوان دید . انتقادهاى گزنده شواتیزر از تمدن غرب با خرد فلسفى، استدلال منطقى، مسئولیت عاطفى و اخلاقى همراه است و اینهاست که مىتواند تامل برانگیز باشد . وى مىگوید: «تمدن ما بحران سختى را از سر مىگذارند . بیشتر مردم گمان مىکنند که این بحران ناشى از جنگ (جهانى اول) است، اما اشتباه مىکنند . ویژگى مصیبتبار تمدن ما این است که از لحاظ مادى به مراتب رشد یافتهتر از جنبه معنوى است . توازن این تمدن از دست رفته است . براى دستاوردهاى مادیش ارزش بسیار زیادى قائل شدهایم و اهمیت عنصر معنوى را در زندگى، آن قدر روشن که ضرورت دارد، دیگر در نظر نداریم، اگر به عمق قضیه توجه کنیم، زندگى ماشینى و تجارت جهانى است که جنگ جهانى را به بار آورد» . (10) به نظر اندیشمندان ژرفبین و نکته سنج غربى، بحران کنونى تمدن غرب، ناشى از تاکید صرف بر عقلانیت و دورى جستن از معنویات و اخلاقیات است . از زمان ماکس وبر تاکنون و نیز پیش از او، جامعه شناسان و متفکران بزرگ غرب به موضوع عقلانیت در باختر زمین پرداختهاند . تحقیقات وبر به این نتیجه رسید که عقل و آزادى هر دو در جهان غرب در معرض تهدید و مخاطره هستند . دیدگاه وبر در سنت فلسفه کلاسیک آلمانى ریشه داشت . نگرشى که مىتوان آن را دیدگاه «تراژیک» نامید . فلسفه کانت نیز که وبر به شدت از آن متاثر بود، در نهایت در همین دید «تراژیک» از وضعیتبشر ریشه داشت . نگاه افسرده وبر بیشتر متوجه نیهیلیسمى بود که نیچه دربارهاش هشدار داده بود . سقوط ارزشهاى سنتى، بىمعنا شدن همه ابعاد زندگى، آشفتگى و هرج و مرج فرهنگى، افسون زدایى از جهان و ابتذال و نکبتى که رفته رفته همه چیز را فرا مىگرفت و جهان را به «قفسى آهنین» تبدیل مىکرد . در نیمه اول قرن بیستم، اعتقاد به برکت نا محدود علم، به عنوان دواى همه دردهاى جهان که کاملا راه ضعف و زوال پیمود . تمدن باخترى در خلال چهار صد سال عمر خود همان مراحل تجارى را پیمود و در پایان تنها به این نتیجه رسید که هیچ یک از این عوامل و نیز مجموعه آنها موجد خوشبختى و سعادت نخواهد بود، و دیگر اینکه دماغ بدون اخلاق متضمن فایده قلیل خواهد بود . هم چنین رسیدن انسان به مرحله علم با حالتسرگیجه و دوار، وى را به وصال آن ایدهآل که به انتظار آن نشسته است، نخواهد رسانید، بلکه بالعکس، انسان گرفتار مسائل غامضتر و دچار مشاجرات عظیمتر و مشکلات بزرگتر مىشود . علم از قید زنجیرهاى اخلاقى رهایى یافته و به اندازهاى موجب ازدیاد کنترل انسان نسبتبه نیروى طبیعتشد که در تصور نمىگنجید . ولى در همان حال نیروهاى تخریبى را هم به وجود آورد تا آنجا که یک بمب اتم توانست 000/78 نفر را در یک لحظه نابود کند و اکنون کار علم به آنجا کشیده که موجب تهیه سلاحهایى گردیده که مىتواند ریشه تمدن را از روى زمین بر کند و آن را نابود سازد . بشر باخترى اکنون در کنار این مغاک بى انتهایى که قرن بیستم پیش روى او گشوده است، ایستاده و گیج مىخورد و این سؤال براى او مطرح است که آیا بشر هوز قادر است که نیروهایى را که خود، آنها را به وجود آورده است، کنترل کند . جاى تعجب نخواهد بود که در قرن بیستم، ایمان بشر نسبتبه حل مشکلات زمان ما به وسیله علم از میان رفته است . قرن عقل رو به زوال و افول است . عقل متجاوز از یکصدسال سلطنت کرده و موجب ترقیات عظیم شده است، ولى به همان اندازه موجب ضرر و زحمت گردید . دوره سلطنت وى روى همه رفته هنوز به پایان نرسیده، ولى دیگر داراى سلطنت مطلقه نیست . مردم براى اینکه به معتقدات دیگر پناهنده شوند، از فلسفه عقلانیت (راسیونال) روى گردانیده، به فلسفه عدم اصالت عقل (ایرراسیونال) روى آوردهاند . جاى تعجب نخواهد بود که این اصرار در سیر به طرف فلسفه عدم اصالت عقل، در آینده اعتلا به مرتبه الوهیتخود را در مرحله «ظهور مذهب ثانى» و تشکیل یک مذهب جهانى متجلى سازد . «توین بى» در این مورد در نطقى که در ادینبارو ایراد نمود، چنین پیشگویى کرد که جنبشى که در قرن 19 در جهان باخترى بوجود آمد و تکنولوژى را به عنوان محور علایق بشر به جاى مذهب قرار داد، در قرن بیست و یکم معکوس خواهد شد و نهضتى بر ضد نهضت مزبور به وجود خواهد آمد که در آن جنبش انسان از تکنولوژى به مذهب رجعتخواهد کرد . در حوزه هنر، جنبشى که دور از عقل و واقعیتباشد، شروع گردیده و از زمان جنگ اول جهانى تا کنون به اشکال متنوع تجلى کرده است، مانند کوبیسم (11) ، فوتوریسم (12) ، سمبولیسم (13) ، اکسپرسیونیسم (14) ، و بخصوص سوررئالیسم (15) . در منطقه علوم نیز همین سیر مشهود است، «علوم فیزیکى که زمانى به مبارزه با مذهب برخاسته بود، اکنون سعى دارد، به جاى تبیین مادى، یک توجهى متافیزیکى (ماوراء الطبیعه) را براى عالم و انسان تایید نماید» . همچنین در حوزه پزشکى مکتب نافذ «پسیکوسوماتیک» مدعى است که دو ثلث از کلیه بیمارىهاى انسان نتیجه مشاجرات احساساتى درونى است، از این رو نمىتوان آنها را بیمارى جسمى نامید، بلکه بیمارى دماغ یا روح است . و باید با توجه به این نکته درمان شود . حتى در حوزه سیاست هم تحقق این که بر یک جامعه نمىتوان تنها به وسیله عقل خالص حکومت نمود، روز به روز بیشتر آشکار مىشود . تجلى مذهبى این جریان را در احزاب حد وسط دموکراتیک - مسیحیت که در فرانسه و آلمان و ایتالیا و سایر کشورهاى اروپایى، پس از جنگ دوم جهانى قدرت یافتهاند، مىتوان ملاحظه کرد . (16) ××× «هربرت مارکوزه» از منتقدان جوامع صنعتى غربى است . و با انتشار کتاب «انسان تکساختى» از شهرت بیشترى برخوردار گردید . مارکوزه آرزو مىکند که آدمى بتواند در جامعه صنعتى در عین رفاه و آزادى هویت انسانى و شان و منزلتحقیقى خود را حفظ کند . عامل اصلى مورد انتقاد مارکوزه تکنولوژى یا بهتر بگوییم، چگونگى بهکارگیرى آن است . به عقیده او جوامع غربى یکپارچهترین جوامع در تاریخ بشر هستند; یکپارچه به این معنا که تمامى اجزاى درونى جامعه در خدمتسیستم هستند; یعنى گونهاى توتالتیاریسم صنعتى، براى مثال از نگاه مارکوزه حتى آموزش و پرورش در غرب، هدفى ندارد جز تربیت افراد براى خدمتبه سیستم اقتصادى و صنعتى جامعه . مارکوزه بر فشار، دخالت و نفوذ فوقالعاده سیستم سرمایهدارى صنعتى بر تمامى شئون زندگى آدمى تاکید دارد . اساس کتاب «انسان تکساختى» بر این قرار دارد که پیشرفت تکنولوژیکى هنگامى که به صورت دستگاه و سیستمى قاهر درآید که تسلط و هماهنگسازى اساس آن باشد، به مقامى مىرسد که عوامل مختلف و ناهمساز با سیستم را نیز به راههاى گوناگون با دستگاه سازگار مىکند و تمامى انتقادات و خردهگیرىها را درهم فرو مىشکند . از این رهگذر، مارکوزه جوامعى، مانند جامعه امریکا را «جامعهاى مستبد» قلمداد مىکند، زیرا ویژگىهاى چنین جوامعى در زندگى فردى و اجتماعى مردم نفوذ کرده و زندگى خصوصى افراد تحت تاثیر جامعه است . مارکوزه حتى پا را از این فراتر مىگذارد و ادعا مىکند که دنباله منطقى لیبرالیسم، توتالتیاریسم است . (17) از دید مارکوزه، در جوامع غربى حقوق و آزادىهاى فردى که در جامعه غربى جزو اصول اساسى تشکیلدهنده آن جوامع محسوب مىشوند، فریبى بیش نخواهد بود، زیرا فرهنگ مادى و حسابگر و تاسیسات بزرگ صنعتى و اقتصادى، این آزادىها و حقوق فردى را در خود مستهلک و کمرنگ ساخته است و نهادهاى بزرگ صنعتى سرنوشتبشر را در دست گرفته است . بدین باور، توتالتیاریسم تنها یک روش خشونتبار سیاسى نیست، بلکه مىتواند نظامى اقتصادى تکنولوژى باشد که به بهانه تامین رفاه عمومى در تمامى شئون زندگى آدمى دخالت کند . انتقادات مارکوزه از جوامع صنعتىزده به این موارد ختم نمىشود . از جمله این انتقادات، آلودهسازى محیط زیست، اسراف و تبذیر در مواد اولیه و از سوى دیگر ویرانسازى و استثمار کشورهاى دیگر و جهان سوم براى کسب رفاه خود، مسابقه تسلیحاتى، رواج میلیتاریسم، روح فرهنگ مصرفى و ضد روشنفکرى است . ادامه دارد .قیمت فایل فقط 2,500 تومان
برچسب ها : دانلود تمدن درجهان وحشت , تمدن درجهان وحشت